سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آیا آزاده‏اى نیست که این خرده طعام مانده در کام دنیا را بیفکند و براى آنان که در خورش هستند نهد ؟ . جانهاى شما را بهایى نیست جز بهشت جاودان پس مفروشیدش جز بدان . [نهج البلاغه]
موسسه طب سنتی درمان سبز ایرانیان

** جان کلامش را در «اشرافیت سیاسی» بیان کرد؛ جان کلام را هم خوب می‌فهمد و هم خوب بیان می‌کند، از دلش می‌جوشد یا هر چیز دیگر بر دل من که می‌نشیند. هرگاه جان کلامی را گفت عده‌ای لال، انگشت خصم به چشمش فرو بردند؛ کلام معجزه است اما جان کلام کیمیاست، جان کلام، کرها را شنوا می‌کند؛ چون واژه‌ها از بیانش گنگ‌اند! چون اهالی دل، با سکوت، "اشارات" را فریاد می‌کنند نه"عبارات" را؛ این را سهروردی‌ها و صدراها و ابن‌عربی‌ها می‌گویند نه من.

** گفت «اشرافیت سیاسی» از «اشرافیت اقتصادی»، هم بدتر است و هم خطرناک‌تر چون سبب دومی همان اولی است. اشرافیت سیاسی یعنی «حق تقدم» داشته باشی بدون اینکه حق آن را داشته باشی. اشرافیت دوم یعنی با «بنز» پشت چراغ قرمز بمانی اما اشرافیت اول یعنی با «پیکان» این قدرت را داشته باشی که از آن رد شوی!

** یعنی با مردم نبودن؛ مثل همان داربستی که در نماز جمعه صف جماعت را از تو جدا می کند، جماعتی "ولی نعمت" باید پشت میله باشند و تو آخر وقت برسی و جا داشته باشی! پشت میله بودن تمام می شود، چه با رهایی چه با مرگ در نهایت آزادی است. باید از میله ها ترسید، از این زندانی که به ناحق برای مردم درست شده باید وحشت کرد.

** اشرافیت سیاسی یعنی یک مشت "خنگ سیاسی" که مار خورده و حالا نه افعی بلکه دراکولا شده اند، گعده گیری کنند که با رای جمع خودشان، روی یکی برای سلطه بر مردم وحدت کنند! من یاد زنجیر پاره کن بالای میدان شوش می افتم که وقتی موفق به پاره کردن زنجیر می شد به سراغ "مار" در آوردن از جعبه می رفت!

** مارهای در آستین پرورش یافته که جز "زهر" برای سفره مردم "زجر دیده"، ثمر دیگری نداشته اند، بازهم خیال خام خود را در تشت ریخته و دوپایی دارند لگدمالش می کنند تا پرورش یابد.

** "اشرافیت سیاسی" را از فرعون به ارث برده اند، آنقدر در اشرافیت سیاسی سمبل شده بود که اگر کسی را بخواهند مغرور بخوانند می گویند "تفرعن" دارد! آخرش هم در دریای شکافته غرق شد.

** امروز نیازمند "سیاست مقاومتی" هستیم؛ اشراف اقتصادی جیب مان را زدند و حالا اشراف سیاسی می خواهند "رای" مان را بزنند. مردم اینبار اگر "و من الله التوفیق" تقدیم تان کنند بعید است دیگر بلند شوید؛ پس تا دیر نشده خوی اشرافی را کنار بگذارید تا جزئی از دریای شکافته مردم باشید نه غریق آن!

** موسی خواهد آمد؛ برای نجات می آید...

** اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَةَ إِمَامِنَا [وَلِیِّنَا] وَ شِدَّةَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا وَ وُقُوعَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الْأَعْدَاءِ عَلَیْنَا وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا.

 

* سید حامد حجت .

..................................................................................

پ . ن :

- اینکه با ذره بین دنبال ایرادات و اشتباهات مردم باشیم ولی گناهان کبیره خودمان مانند: دروغ، تهمت، غیبت و... را کوچک بشماریم یا توجیه کنیم، نوعی اشرافیت است .

- اشرافی گری سیاسی ، زمینه ساز اشرافی گری اقتصادی است .

- ریشه اشرافی گری اقتصادی در کشور، اشرافی گری سیاسی است .

- اشرافی گری باعث کند شدن روند عدالت در جامعه اسلامی می شود .

- با اشرافی گری هیچگاه عدالت اجتماعی تامین نخواهد شد .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حکیم مهدی پیرانه 95/12/27:: 3:27 عصر     |     () نظر

"امام باقر(ع) به جابربن‌ یزیدجعفی نصیحت می‌کنند که :

«یا جابِر! اِغْتَنِمْ مِنْ اَهْلِ زَمانِکَ خمْساً»؛ پنج چیز را در رابطه با مردم زمانه غنیمت شمار:

«إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ»؛ اگر در مجلسی حاضر بودی و تو را نشناختند.

«وَ إِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ»؛ و اگر از جلسه خارج شدی و به دنبالت نبودند.

«وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشاوَر»؛  و اگر در جلسه بودی و از تو نظر نخواستند.

«وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ یُقْبَلْ قَوْلُکَ»؛ و اگر نظر دادی و نظرت را نپذیرفتند.

«وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ» و اگر خواستگاری کردی و جواب ردّ دادند.

این پنج حالت را غنیمت بشمار، نه این‌که از آن‌ها ناراحت شوی، چون امام(ع) می‌خواهند که ارزش‌های اهل دنیا برای ما ملاکِ‌ کمال و خواری قرار نگیرد."

 

منبع : تحف العقول


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حکیم مهدی پیرانه 95/12/19:: 5:28 عصر     |     () نظر

علم ، آب حیات است

آب حیات ، آبی است کہ کسی کہ خورد دیگر نمی میرد

سرچشمہ ے آب حیات قرآن است.

 شب براے آرامش و سکونت است
"اللہ الذے جعل لکم اللیل لتسکنوا فیہ"
و آن را کہ سکونت است صعود است.

 شب است کہ اهل اللہ را اویس قرنی مشهد می سازد کہ گاهی در سجده اند و گاهی در رکوع ؛ و گاهی در قیام اند و گاهی در قعود.

و گویند ایکاش از اول تا آخر عالم یک شب بود و ما آن یک شب را در سجده بودیم " امن هو قانت اناء اللیل ساجدا و قائما یحذر الاخرة "...


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حکیم مهدی پیرانه 95/11/2:: 8:33 عصر     |     () نظر

طبق نقل حضرت علی(ع) مردی نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: «عملی به من یاد بده که با انجام آن محبوب خداوند قرار گیرم و همین طور، مردم [هم] مرا دوست بدارند، و خداوند، مالم را افزایش دهد، و بدنم سالم، و عمرم طولانی شود و در روز قیامت نیز با خودت [ای رسول خدا] محشور شوم.»

«فَقَالَ: سِتُّ خِصَالٍ مُحْتَاجٌ إِلَی سِتِّ خِصَال: اِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُحِبَّکَ اللَّهُ فَخَفْهُ وَ اتَّقِهِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُحِبَّکَ الْمَخْلُوقُونَ فَأَحْسِنْ إِلَیْهِمْ وَ ارْفُضْ مَا فِی أَیْدِیهِمْ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُثْرِیَ اللَّهُ مَالَکَ فَزَکِّهِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُصِحَّ اللَّهُ بَدَنَکَ فَأَکْثِرْ مِنَ الصَّدَقَةِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُطِیلَ اللَّهُ عُمُرَکَ فَصِلْ ذَوِی أَرْحَامِکَ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یَحْشُرَکَ اللَّهُ مَعِی فَأَطِلِ السُّجُودَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار؛

پس فرمود: شش خصلت است که نیاز به شش خصلت [دیگر] دارد:

1. هرگاه خواستی خدا تو را دوست بدارد، پس از او بترس و تقوای الهی [و پروا پیشگی] داشته باش؛

2. هرگاه خواستی مردم تو را دوست بدارند، پس به آنها احسان کن و به آنچه در دست آنهاست، چشم طمع نداشته باش؛

3. اگر خواستی خداوند، مالت را افزایش دهد، زکات [و خمس] مالت را بپردازد؛

4. و اگر خواستی خدا بدنت را سالم کند [علاوه بر مراعات مسائل بهداشتی]، [در راه خدا] زیاد صدقه بده؛

5. اگر می خواهی خدا عمرت را طولانی کند با بستگان [نَسَبی] ارتباط داشته باش (و صلة ارحام انجام بده)؛

6. اگر می خواهی [در روز قیامت] خدا تو را با منِ [پیغمبر] محشور کند، سجده [های نمازت] را در پیشگاه خدای یکتای غالب، طولانی کن.»


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حکیم مهدی پیرانه 95/10/26:: 10:52 عصر     |     () نظر

«ذکر»، یعنی یادکردن، خواه با زبان باشد، یا با قلب یا با هر دو، بعد از نسیان باشد، یا بعد از ادامه ذکر.
به عبارت دیگر، ذکر حالت روحی خاصی است که انسان در آن حال، دانسته خویش را مورد توجه قرار می دهد و گاهی به یادآوری چیزی با زبان و گاهی به حضور چیزی در قلب گفته می شود.

معنای لغوی ذکر 



ذکردر لغت به معناى این است که انسان چیزى را در خاطر خویش نگاه دارد و پیوسته به یاد آوَرَد.
این کلمه به معناى حفظ کردن نیز آمده است.

معنای اصطلاحی 



معناى اصطلاحى ذکر، یاد کردن زبانى و قلبى خداوند به تکبیر، تسبیح، تحمید، تهلیل و حوقله است. ذکر از اصطلاحات اسلامى است که بیش‌تر در مباحث اخلاقى مطرح است و پژوهشگران علوم دینى در دو عرصه اخلاق و عرفان بیش‌تر بدان پرداخته‌اند.ذکر اخلاقی، بر تهذیب نفس مبتنى است و ذکر عرفانی بر قرب خدا

اوصاف ذکر از منظر قرآن 



قرآن کریم، ذکر را غایت نماز دانسته است.
و فرموده است که شرط آنکه خداوند، بندگانش را یاد کند، این است که آنان او را یاد کنند.
همچنین، ذکر را از صفات خردمندان شمرده و مایه آرامش دل‌هاو رویگردانى از آن را موجب سختى و تنگى معیشت دانسته است.
در وصف بندگان نیک خدا فرموده است: «آنان مردانى‌اند که داد و ستد و خرید و فروش از یاد خدا بازشان نمى‌دارد.» قرآن فرمان مى‌دهد که مسلمانان همواره به یاد خدا و نعمت‌های الهی باشند.
و از انسان‌ها خواسته است که در مصیبت‌ها و گرفتارى ‌ها، دل خویش را به یاد پروردگار نیرو بخشند.
و یکى از ویژگى‌هاى منافقان را آن دانسته است که از یاد خدا غافل‌اند و اگر او را یاد کنند، از روى خودنمایى است.
قرآن از پیامبران الهى خواسته است تا خدا را یاد کنند و نعمت‌هایش را به فراموشى نسپارند و این را مایه قرب آنان به پروردگار دانسته است.
همچنین اقوامى همانند بنى‌اسرائیل را چون خدارا فراموش کرده‌اند، به سختى نکوهیده است

اقسام ذکر 



ذکر را به اعتبارات گوناگون داراى اقسامى متعدّد دانسته‌اند؛ همانند ذکر قلبی و زبانى، ذکر نام‌هاى خدا و صفات الهی، مدح و ثناى بارى تعالى و توحید و تنزیه او و یاد نعمت‌هاى دنیوى و اخروى و رحمانیّت و رحیمیّت خداوند.
ذکر قلبى را ذکر خفى نیز گویند.


حقیقت ذکر



ذکر را وسیله ارتباط با خدا دانسته‌اند و نشانه آن، نسیان غیر است .
از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل است که «هر کس خداى را اطاعت کند، ذاکر است هر چند نماز، فراوان نگزارد و قرآن، بسیار نخواند.»
امام علی علیه السلام در روایتى، ذکر را دو گونه شمرده است:
یکى ذکر خدا هنگام مواجهه با سختى و دشوارى و دوم، هنگام وسوسه گناه و از میان این دو، نخستین گونه برتر است
از روایات بر مى‌ آید که مهم‌ترین نشانه ذکر راستین این است که آدمى خدا را فرمان بَرَد و از گناهان دورى کند.



فضایل و فواید ذکر



از راه‌هاى پرورش ایمان، ذکر است. ذکرهاى زبانى، وجود و حضور خداوند را به انسان تلقین مى‌کند و ضمیر او را دگرگون مى‌سازد و سرانجام به ذکر قلبی مى‌انجامد. از دیگر فواید ذکر زبانى این است که زبان آدمى به خیر خوى مى‌کند و به طاعت الهى مشغول مى ‌گردد.
مهم‌ترین فایده ذکر، تقرّب به خدا است که غایت همه عبادات است.
ذکر خدا، وسوسه ‌هاى شیطانى را از میان مى ‌بردثواب و اجر اخروى مى ‌آورد به ویژه براى بندگانى که به امور دنیوى نیز مشغول‌اند. مایه وقار و هیبت و شوکت است، احساس پوچى و بیهودگى را مى‌زداید، در زندگى مادّى انسان نیز داراى اثر است.و راه تربیت اخلاقى را هموار مى‌سازد و این بدان سبب است که غفلت و فراموشى خدا از مهم‌ترین علل گناهکارى و بزهکارى است.

 

ذکر مورد علاقه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم :

سنگین کردن پرونده نیکیها با گفتن ذکر با پنج ذکر دیگر (میزان پرونده نیکی ها) سنگینمی شود.رسول اکرم (ص) از اصحابش پرسید: «آیا پنج کلمه به شما بیاموزم که بر زبان سبک باشد، و در میزان، عمل سنگین، کلماتی که خداوند رحمان را راضی کرده، شیطان را طرد نمایند. کلماتی که از گنجهای بهشتند و از زیر عرش آمده، باقیات صالحات (ماندنی شایسته) باشند»؟

 

گفتند: آری ای رسول خدا!

 

حضرت فرمود: این پنج ذکر را بگویید: «سبحان الله»، «الحمدلله»، «و لا اله الا الله»،«الله اکبر»«و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم».

 

سپس حضرت فرمود: به به، به این کلمات چقدر میزان را سنگین می سازد، و این جمله را پنج مرتبه تکرار فرمود.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حکیم مهدی پیرانه 95/9/23:: 9:9 عصر     |     () نظر

چرا در اسلام ازدواج موقّت و تعدّد زوجات تجویز شده است؟ آیا این احکام تبعیض و خلاف حقوق زن نیست؟


 همان طور که مى‌دانید، ازدواج شرعى در اسلام دو صورت دارد:

الف. ازدواج دائم و مادام العمر: یعنى زن و مرد تصمیم گرفته باشند تا زمانى که در قید حیاتند، زندگى مشترک داشته باشند که البتّه اصل در ازداوج هم دوام است.

ب. ازدواج موقّت و محدود به زمانى خاص: مصالح ازدواج موقّت بسیار است که به برخى از آن ه مى‌توان پى برد؛ از جمله:

1. زن در ایام قاعدگى که در هر ماه، چندین روز را در بر مى‌گیرد، به کلّى فاقد آمادگى براى مقاربت است؛ حال آن که مرد دائم این آمادگى را دارد.

2. زن در دوران باردارى و حتّى اغلب در دوران شیردهى نمى‌تواند آبستن شود؛ در صورتى که مرد، چه بسا خواهان فرزند دیگرى باشد؛ افزون بر این که زن در این مدّت میل جنسى چندانى هم ندارد.

3. زن یا مرد ممکن است براى تحصیل علم، تجارت یا هر مقصود دیگرى، مدتّى در شهر یا کشورى غیر از محلّ اقامت دائم خود مجبور به زندگى باشد. در این حال، شوهرى که زنش به مسافرت رفته است یا مردى که خود در شهر یا کشور بیگانه زندگى مى‌کند، نیاز به همسر دارد.

4. در ازدواج دائم، هزینه زندگى زن به عهده شوهر است و ممکن است مردى توان مالى براى پرداخت مخارج همسر را نداشته باشد.

5. ممکن است قوّتِ غریزه جنسى در مردى چنان باشد که با یک زن ارضا نشود؛ پس ازدواج موقّت، مصالح فراوانى دارد و هرگاه مرد یا زنى به هر دلیلى نتواند ازدواج دائم کند و فشار غریزه جنسى او نیز به حدّى باشد که عدم ارضاى آن سبب ناهنجارى هاى جسمى یا روحى یا معصیت شود، ازدواج منقطع، یگانه راه چاره است.

6. در برهه اى از زمان، مصالح اجتماعى یا فردىِ جامعه یا شخص ایجاب کند که تکثیر نفوس، آهنگ سریع ترى بگیرد در این صورت، اگر هر مردى به یک همسر بسنده کند، غرض پیشین حاصل نخواهد شد.

7. امکان دارد در بعضى مقاطع تاریخى، تعداد دختران و زنانِ آماده ازدواج جامعه بیش از تعداد مردان باشد. در چنین مواردى، منع تعدّد زوج ها نتیجه اى جز رواج فحشا و دیگر مفاسد اجتماعى مترتّب بر آن نخواهد داشت و در حقیقت، حقّ ازدواج برخى از زنان پایمال خواهد شد. با این حال، در اسلام هیچ گاه به مردى تکلیف نمى‌کنند که بیش از یک زن بگیرد و در عمل نیز از ظهور اسلام تا کنون، در همه جوامع، اکثریّت قریب به اتّفاق مردان (چه مسلمان و چه غیر مسلمان) تک همسر بوده اند و هستند؛ ولى به هرحال، واقع بینى، انصاف و تفاوت هاى زن و مرد اقتض مى‌کند که براى اوضاع و احوال خاص نیز چاره اى اندیشیده شود. در ضمن روشن شد که در این احکام، مسأله تبعیض جنسى و نفى حقوق زنان در میان است.

با توجّه به مصالح ذکر شده (غیر از بند 4) و بعضى دیگر از فواید، ازدواج دائم به یک بار محدود نشده است؛ بلکه به مرد اجازه داده شده است که با قیود و شرایط خاصّى از جمله رعایت عدالت، در یک زمان تا چهار زنِ دائم هم داشته باشد.

یادآورى این نکته بى فایده نیست که ما مدّعى نیستیم تمام حکمت هاى ازدواج موقّت و تعدّد زوجات (یا دیگر احکام الهى) همین مواردى است که مى‌فهمیم. چه بسا ده ها حکمت دیگر در این حکم باشد که ما از آن ها آگاهى نداریم.

ر.ک: آیت الله مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 209.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حکیم مهدی پیرانه 95/2/24:: 9:19 عصر     |     () نظر


روایات متعددى از اهل بیت علیهم السلام ، درباره انقلاب اسلامى و زمینه ساز ظهور حضرت مهدى (ع ) در یمن وارد شده است که برخى از آنها صحیح السند مى باشد، که حتمى بودن وقوع این انقلاب را تصریح مى کند و آن را درفش هدایت و زمینه ساز قیام حضرت مهدى و یارى کننده آن حضرت توصیف مى کند.. حتى برخى از روایات انقلاب اسلامى یمن را در زمان ظهور، هدایت بخش ترین درفش ها بطور مطلق بحساب مى آورد و در وجوب یارى رساندن به آن ، همانگونه تاءکید مى کند که در یارى درفش ‍ مشرق ایرانى ، بلکه بیش از آن تاءکید مى نماید و وقت آن را همزمان با خروج سفیانى در ماه رجب یعنى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) و پایتخت آن را صنعا معرفى مى کند.
اما نام رهبر آن ، در روایات ، معروف به یمنى مى باشد و روایتى نام وى را ((حسن )) و یا ((حسین )) و از نسل زیدبن على علیهما السلام یاد مى کند ولى این روایت از نظر متن و سند قابل بحث است .
اینک مهم ترین روایات مربوط به انقلاب یمنى :
از امام صادق (ع ) روایت شده است که فرمود:
((قبل از قیام قائم وقوع پنج علامت حتمى است : یمنى ، سفیانى ، صیحه آسمانى ، کشته شدن نفس زکیه و فرو رفتن در بیابان .))
و نیز فرمود:
((خروج سفیانى و یمنى و خراسانى در یک سال و یک ماه و یک روز و ترتیب آنها همچون رشته مهره ها پشت سرهم خواهد بود. پریشانى و سختى از هر سو پدید مى آید و اى بر کسى که با آنها مخالفت و دشمنى کند، در میان درفش ها، هدایت کننده تر از درفش یمین وجود ندارد، چرا که درفش حق است و شما را بسوى صاحب تان دعوت مى کند. وقتى یمنى قیام کند فروش اسلحه به مردم حرام است . و آنگاه که خروج کند بسوى او بشتاب که درفش او درفش هدایت است . و بر هیچ مسلمانى ، سر پیچى از او جایز نیست . و اگر کسى چنین کند از اهل آتش خواهد بود، زیرا که او مردم را به حق و به راه مستقیم دعوت مى کند.))
از امام رضا(ع ) روایت شده است که فرمود:
((قبل از این اءمر، سفیانى و مروانى و شعیب بن صالح است پس ‍ چگونه مى گوید این و آن ))
مجلسى ره گوید: ((یعنى چگونه محمد بن ابراهیم یا دیگرى که خروج مى کند مى گوید قائم من هستم )) و منظور از مروانى یاد شده در روایت ، احتمال دارد که اءبقع بوده و یا آنکه اصل او خراسانى باشد که از سوى نسخه برادران اشتباهى رخ داده باشد.
از امام صادق (ع ) روایت شده است که فرمود:
((خروج این سه تن ، خراسانى ، سفیانى و یمنى در یک سال و یک ماه و یک روز اتفاق مى افتد. و درفش یمنى از همه هدایت کنندتر است زیرا که دعوت به حق مى کند.))
و از هشام بن حکم نقل شده است که گفت : چون طالب حق خروج کرد به ابوعبدالله (امام صادق (ع )) گفته شد: ((آیا امیدوارید این شخص یمنى باشد؟ حضرت فرمود: خیر، یمنى دوستدار على است و این شخص از آن حضرت بیزارى مى جوید)) و در همین روایت آمده است که ((یمنى و سفیانى همچون دو اسب مسابقه هستند و هر یک مى کوشد که از دیگرى سبقت جوید)).
و در پاره اى از روایات درباره حضرت مهدى (ع ) وارد شده است :
((او از یمن و آبادى اى به نام کرعه خروج مى کند.))
بعید نیست که منظور از این شخص همان یمنى باشد که قیام خود را از این منطقه آغاز مى کند، زیرا آنچه در روایات ثابت و متواتر است . این است که مهدى (ع ) از مکه و مسجدالحرام قیام مى کند.
در کتاب بشارة الاسلام آمده است :
((آنگاه ، فرمانروائى از صنعاء بنام حسین یا حسن ، قیام مى کند و با قیام او فتنه ها از میان مى رود، خجسته و پاک ظاهر مى شود و در پرتو او ظلمت از بین مى رود و حق بعد از پنهان شدن ، بوسیله او آشکار مى گردد.))
و اینک ، بررسیهایى چند درباره انقلاب و قیام یمنى :
اما نقش آن . بطور طبیعى ، انقلاب زمینه ساز حضرت مهدى (ع ) در یمن که سهم و نقش عمده اى در مساعدت نهضت آن حضرت و یارى رساندن به انقلاب حجاز دارد.. و یاد نشدن این نقش در روایات ، وجود آن را نفى نمى کند. بلکه ممکن است به جهت حفظ و زیان نرسیدن به آن باشد و ما بزودى در مبحث نهضت آن حضرت خواهیم گفت که نیروى انسانى اى که در مکه و حجاز قیام مى کند تشکیل دهنده سپاه حضرت مهدى (ع ) است ، بطور عمده و اساسى از یاوران حجازى و یمنى وى خواهند بود.
اما نقش یمنى هاى زمینه ساز در عراق :
روایات مى گوید: یمنى در پى نبرد سفیانى با وى وارد عراق مى شود. نیروهاى یمنى و ایرانى جهت رویارویى با سفیانى وارد عمل مى شوند و از روایات چنین ظاهر مى شود که نقش نیروهاى یمن در نبرد سفیانى نقش ‍ پشتیبانى از نیروهاى ایرانى است ، زیرا از لحن اءخبار چنین فهمیده مى شود که طرف درگیر با سفیانى ، مردم مشرق زمین یعنى یاران خراسانى و شعیب هستند. و گویا یمنى ها پس از یارى رساندن به آنان به یمن باز مى گردند.
اما در منطقه خلیج ، علاوه بر حجاز، یمنى ها نقش اساسى خواهند داشت ،گر چه روایات ، آنرا خاطرنشان نساخته اند ولى بطور طبیعى با توجه به روند حوادث ظهور و جغرافیاى منطقه ، بایستى فرمانروائى یمن و حجاز و کشورهاى حوزه خلیج در دست نیروهاى یمن ، پیرو حضرت مهدى (ع ) قرار گیرد
.

 

منبع : عصر ظهور


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حکیم مهدی پیرانه 94/6/24:: 9:50 عصر     |     () نظر

« قبیله بنی کلب » چه کسانی هستند؟

«بنی کلب » قبیله ای بودند که در عصر معاویه نصرانی بوده و بعدها ظاهراً به یکی از فرق اسلامی گرویدند. معاویه با زنی از این قبیله وصلت کرد که حاصل این ازدواج، تولد یزید « علیه اللعنة » بود. این طایفه، قرن ها بعد از ازدواج معاویه با مادر یزید، به فرقه ی « دروزی » گرویدند.گرچه این فرقه ادعا می کند که یکی از فرق اسلامی است، اما عقایدی کاملاً انحرافی دارد. افراد این فرقه، پیرو شخصی به نام « درزی » هستند و عنوان طریقت خود را موحدون نامیده اند که اساس عقیده شان بر حلول و تناسخ روح است. (مسئله ای که از نظر اسلام کاملاً مطرود است(

این طایفه مدت زمانی پیرو خلفای فاطمی مصر بودند تا اینکه در ایام خلیفه ی ششم فاطمی به دعوت « نشتگین دروزی » به باطنیه ملحق شدند. « دروزیه » در اعتقاد خود به «الحاکم بامر الله » (که به عقیده ی دیگران کشته شده است)، متوقف گشته و می گویند که وی غیبت کرده و به آسمان بالا رفته و دوباره به میان مردم باز خواهد گشت.

عمده ی طوایف دروزی که اکثراً منتسب به قبیله ی « بنی کلب » هستند، در منطقه ی رمله (بیابان شرقی فلسطین)، بیابان غربی اردن، جنوب غربی سوریه و بخش هایی از لبنان سکنی گزیده اند.البته تعداد زیادی از دروزی ها نیز به کشورهای اروپایی، آمریکا و استرالیا مهاجرت کرده اند. به طور کلی تخمین زده می شود که حدود 1 میلیون « دروزی » در سراسر جهان زندگی می کنند؛ اما هسته ی اصلی این طایفه در مناطق مرزی ما بین 4 کشور اردن، سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی می باشد.
                                               
با توجه به مطالبی که ذکر شد، به طور خلاصه می توان گفت که افرادی که امروزه با نام « دروزی ها » شناخته می شوند، همان کسانی هستند که در روایات از آن ها با عنوان « بنی کلب » یاد شده است.

بنابراین روایاتی که درباره ی تحرکات « بنی کلب » یا « داییان سفیانی » در آخرالزمان بیان شده اند، مربوط به احوال قوم « دروز » می باشند. چرا که این طایفه، همان طایفه ی « بنی کلب » هستند. نکته ی دیگر این که علت انتساب عبارت « داییان سفیانی » به « بنی کلب »، این است که معاویه با زنی از این طایفه ازدواج کرده بود. از آن جا که مطابقت روایات، سفیانی ملعون از نسل یزید بن معاویه می باشد، به صورت تلویحی « بنی کلب » یا « دروزی های کنونی »، داییان سفیانی هستند؛ چرا که جده ی سفیانی از قبیله ی « بنی کلب » می باشد.

همانگونه که ذکر کردیم، در روایات خباثت های فراوانی به قبیله ی « بنی کلب » در آخرالزمان نسبت داده شده است. عجیب اینکه دروزی های امروزی نیز حرکت های شیطنت آمیز و خباثت آلودی در عرصه ی تحولات منطقه انجام می دهند. گرچه تعدادی از آنان اهل شر نیستند و با بقیه ی مسلمانان در صلح و صفا زندگی می کنند، اما تعداد زیادی از آنان دشمنی آشکاری با بقیه ی مسلمانان و به خصوص شیعیان دارند. جالب این که روایات نیز به همراهی تعداد کثیری از آنان با سفیانی اشاره می نمایند، ولی هرگز از اینکه تمامی اعضای طوایف « بنی کلب »، سفیانی را همراهی می کنند، سخنی به میان نمی آورند. این مسئله، خود تأیید دیگری بر انطباق « دروز » بر طوایف « بنی کلب » است؛ چرا که امروزه نیز اکثر دروزی ها با مسلمانان و شیعیان، دشمنی آشکاری دارند. ولی تعداد اندکی از آنان نیز با بقیه ی مسلمانان و شیعیان زندگی مسالمت آمیزی را سپری می کنند؛ همانگونه که در روایت زیر نیز، ملاحظه می گردد، اکثر افراد طایفه ی « بنی کلب » (نه همه ی آن ها) سفیانی را همراهی می نمایند:

پیامبر اکرم (ص) در این رابطه فرمودند:
سفیانی با 360 سوار شورش می کند تا این که به دمشق می رسد و در ماه رمضان هم 30000 نفر از قبیله ی « بنی کلب » با او بیعت می کنند.
بنابراین همانگونه که ذکر شد، به جز تعداد اندکی از دروزی ها، بقیه ی آن ها در شرارت های آخرالزمان، نقش کلیدی دارند.

منبع :

معرفت الله ، قبیله بنی کلب .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حکیم مهدی پیرانه 94/3/13:: 6:42 عصر     |     () نظر

در تقویم هجری قمری، 27 رجب روز مبعث است. روز مَبْعَث، روزی است که حضرت محمد(ص)، پیامبر گرانقدر اسلام، به درجه پیامبری برگزیده شد.

روز مبعث، روز میلاد ارزش هاست؛ ارزش هایی که زنده به گور می شد و اصالت هایی که در بستر احتضار رو به خاموشی می رفت. روز مبعث، روز مرگ قساوت ها و شرارت ها بود؛ روز مرگ کرامت هایی که به پای بت ها قربانی می شد؛ روز مرگ جهل و شرک و پرستش های ناروا بود.

برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترین فراز از تاریخ اسلام بوده و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز می گردد. کلمه بعثت به معنای «برانگیخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران می باشد.

فلسفه و اهداف بعثت
بعثت بزرگ ترین نعمت خداوند بر بشر است و جا دارد که خداوند بر این نعمت منت گذارد و این احسان و نیکویى را به رخ آنان بکشد، چنان که مى فرماید:
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلىَ الْمُومِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ »
خداوند برمومنان منت نهاد (نعمت بزرگى بخشید)، هنگامى که درمیان آن ها پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آن ها بخواند و آن ها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد و البته پیش از آن در گمراهى آشکار بودند.
(آل عمران/ 164)

در این آیه خداوند به مهم ترین اهداف بعثت اشاره می فرماید

"یَتْلُواْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ"
1- تلاوت آیات الهى
2- تربیت و تعلیم
3- تعلیم قانون و کتاب
4- تعلیم حکمت

به عنوان خلاصه، در مورد هدف بعثت انبیاء می توان گفت که هدف اصلی بعثت انبیاء، همان عبادت مخلصانه خداست که سعادت جاودانه انسان، در آن است و همین عبادت مخلصانه است که بشر را جانشین خدا می کند و همه هستی را خاضع و فرمانبردار انسان می سازد و دو هدف مقدماتی برای بعثت انبیا، یکی اقامه عدل و دیگری برپایی حکومت الهی است که با تحقق این دو هدف مقدماتی، عبادت مخلصانه حق که هدف اصلی بعثت انبیاست محقق می شود.

درود بر رحمت جهانی، پیامبر مهربانی که وجب به وجب زمین، متبرک از نام اوست.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حکیم مهدی پیرانه 94/2/26:: 11:40 صبح     |     () نظر

موقعیت جغرافیایی

کشور یمن در جنوب شبه جزیره ی عربستان و در کنار دریای سرخ و اقیانوس هند قرار دارد و بر تنگه ی معروف باب المندب مسلط است.

جمعیت یمن

جمعیت یمن حدود 23 میلیون نفر است.

وضعیت معیشتی و اقتصادی

یمن فقیرترین کشور عربی است و آن را افریقای عرب می نامند. از دید یک ایرانی می توان آن را افغانستان عرب ها خواند. نیمی از جمعیت این کشور دچار فقر غذایی هستند و فقر در این کشور بیداد می کند. مقدار کمی نفت نیز استخراج می کنند و که فروش آن، گرچه مهمترین منبع درآمد دولت است اما کفاف مخارج را نمی دهد.

کاشت و برداشت و البته مصرف ماده ی مخدر قات در یمن بسیار شایع است. تقریباً هر کسی از خیابان رد می شود، یک طرف لپش برآمده است، که نشان می دهد در حال جویدن برگ قات است.

نکته: اصطلاح قات زدن در فارسی از همین قات مخدر آمده.

ساختار اجتماعی

ساختار اجتماعی یمن، شدیداً قبیله ای است و به دلیل توسعه نیافتگی، همچنان تنها ساختار مستحکم اجتماعی در این کشور است.

نکته: یمن را بیضه ی عرب خوانده اند. شمال افریقا (مصر، لیبی، الجزایر، مغرب، موریتانی، و سودان) اصلاً عرب نبوده اند و اکثر عرب هایی که به این مناطق رفته اند، در طول تاریخ از یمن مهاجرت کرده اند. همین قضیه در مورد عراق و خوزستان ایران نیز واقع شده است.

مذهب

حدود 40 درصد مردم یمن مذهب شیعه ی زیدی دارند و بقیه سنی شافعی هستند. زیدی ها اکثراً در شمال یمن ساکن اند. زیدی ها تنها چهار امام شیعه (تا امام سجاد) را به عنوان امام قبول دارند. مهم ترین اعتقاد زیدی ها در مورد امام این است که امام همواره باید قائم بالسیف باشد، یعنی امام باید حتما قیام کند و بر سر همین قضیه به امام باقر علیه السلام اعتراض داشتند و راهشان را جدا کردند.

نکته: خنجری که زیدی های یمن همواره بر پر شال یا کمربند خود دارند، اشاره به همین مفهوم اعتقادی دارد که امام باید همیشه شمشیر را از رو ببندد.


به دلیل این که فقه شیعی غالباً در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام، تدوین شده است، و قبل از آن تشیع بیشتر سیاسی بوده، لذا زیدی ها از فقه جعفری بی بهره مانده اند و به جای آن از فقه شافعی (یکی از شاخه های اهل سنت) استفاده می کنند. اگر به یک مسجد شیعیان زیدی وارد شوید آنها را می بینید که دست بسته و بدون مهر نماز می خوانند! به عبارت دیگر، از ظاهر عبادات این ها، اصلاً متوجه نمی شوید که آنها سنی نیستند. به همین دلیل زیدی ها را سنی ترین شیعه ها خوانده اند.

فقر فرهنگی شدید در یمن، از یک سو، و متمایز نبودن شیعه و سنی در عبادات و مناسک، از سوی دیگر، باعث شده که یمن تنها کشوری باشد که در آن یک فرد با پیشینه ی زیدی، به عضویت القاعده در می آید و یا فردی با پیشینه ی سنی، با شیعیان همکاری می کند. به دلیل فقر فرهنگی شدید، بسیاری از مردم یمن، درک درستی از تفاوت های شیعه و سنی ندارند.

تحولات اخیر مذهبی در یمن

در یمن در دهه های اخیر دو تحول مذهبی رخ داده است. از یک سو، با فعالیت شدید وهابی ها و سلفی ها، و منابع مالی قویِ آنها، بسیاری از مردم، جذب این تفکر سلفی وهابی شده اند. البته همه ی این افراد، به عضویت القاعده در نیامده اند، اما به هر حال تحت تأثیر این فضا قرار گرفته و تعصب مذهبی سلفی در آنها تقویت شده است.

از سوی دیگر، در جنبش حوثی ها (انصارالله) برخی رهبران این جنبش، و نه پیروان عادی آن، از فقه جفعری استفاده می کنند. در زیر تصویر نماز خواندن دو عضو دفتر سیاسی انصارالله را در کنار کارمندان ارشد دولت، مشاهده می کنید (شهریور 93، مذاکرات دولت با عبدالملک الحوثی، صعدة، شمال یمن).

این طور نماز خواندن در بین زیدی ها، تازگی دارد.
جشن های عید غدیر و مراسم عاشورا را نیز حوثی ها وارد یمن کردند. شاید بتوان گفت، بزرگترین تجمعات عید غدیر، در جهان اسلام، در ورزشگاه های صعده و صنعا برگزار می شود.

جنبش انصارالله

حدود 1000 سال، حکومت یمن در دست سادات زیدی بود. آنان حاکم خود را امام می نامیدند و حکومت آنان به حکومت ائمه ی یمن یا امامت یمن معروف است. هر چند در دوره هایی از تاریخ این حکومت مستقل نبود و مثلاً از استانبول تبعیت می کرد (در زمان عثمانی) اما به هر حال، حکومت های فراگیر نتوانستند حکومت امامت را براندازند و تنها به تبعیتِ آنان و پرداخت مالیات از سوی آنها راضی شدند.
در سال 1967، و پس از 5 سال درگیری، با کمک مصر، حکومت امامت یمن سرنگون شد و رژیم جمهوری جای آن را گرفت. این جمهوری با نام یمن شمالی معروف است که پایتخت آن شهر صنعا بود. در سال 1990 دو کشور مستقل یمن شمالی و یمن جنوبی با یکدیگر متحد شدند و کشور متحد یمن را به وجود آوردند. هر چند جنوبی ها خیلی زود از وحدت پشیمان شدند و جنبش استقلال طلب جنوب را پدید آوردند.

پس از سقوط حکومت امامت، زیدی ها در اجتماع یمن به حاشیه رانده شدند و حتی ادعا می شود، بخشی از آنان هویت زیدی خود را نیز از دست دادند (به همان دلیل واضح نبودن مرز شیعه و سنی و نیز فقر فرهنگی، و نیز تلاش های سلفی ها).
در حدود سال 1990 یک نماینده ی مجلس یمن به نام سید بدرالدین الحوثی، که از خاندان های با سابقه ی زیدی، در استان صعده، در شمال یمن، بود، به ایران آمد. مدتی بعد، پسرش سید حسین الحوثی نیز به او پیوست. البته حسین، خیلی زود به یمن برگشت اما پدر، تا سال 2004 در ایران، ماند. این دو به شدت تحت تأثیر انقلاب ایران قرار گرفته بودند. سید حسین پس از برگشت به یمن، با الگوگیری از شعارهای انقلاب ایران، و نیز روش های سیاسی حزب الله لبنان، اقدام به فعالیت های فرهنگی در شمال یمن کرد. او همچنین یک دوره به عنوان نماینده ی مجلس یمن نیز انتخاب شد و در همین زمان، گروهی از سیاست مداران هم فکر خود را در حزبی به نام حزب الحق متشکل کرد که این حزب هنوز هم در یمن فعال است.

نکته: حوثی را مانند دودی بخوانید نه مانند شوقی، حوث (hooth) شهری است در شمال یمن.

تا 10 سال یعنی تا سال 2003، فعالیت های سید حسین الحوثی فقط فرهنگی بود. در سال 2003 و پس از حمله ی آمریکا به عراق، او تظاهرات هایی علیه آمریکا در یمن ترتیب داد.

شعارهای او همان شعارهای رایج در ایران بود: الموت لامریکا، الموت لاسرائیل، و از همین جا مشکلات او با دولت مرکزی شروع شد.  از یک طرف دولت مرکزی و شخص رئیس جمهور، علی عبدالله صالح، با آمریکا رابطه ی خوبی داشت و نمی خواست چنین صداهایی از یمن شنیده شود و از سوی دیگر، سیاست مداران سنی/سلفی، نمی خواستند که شیعیان در یمن دوباره قدرت بگیرند. کار به حکم جلب برای حسین الحوثی رسید و در درگیری های پیش آمده، سید حسین الحوثی کشته شد. این جنگ اول صعده بود. پس از آن 5 جنگ دیگر نیز انجام شد اما پس از هر جنگ، حوثی ها قدرتمندتر شدند، به طوری که پس از جنگ ششم، در سال 2009، دولت با حوثی ها پیمان آتش بس امضا کرد و حضور آن را در استان صعده پذیرفت.

قابل ذکر است که خوانند باید توجه داشته باشد، که هنگامی که در اخبار گفته می شود، حوثی ها فلان استان یمن را گرفتند، منظور این نیست که کارمندان دولت یا پلیس یا حتی ارتش را از آن منطقه بیرون کردند. بلکه آنها تنها حضور خود را بر منطقه تحمیل می کنند و خواهان آن هستند که در آن منطقه آزادانه فعالیت داشته باشند. البته برخی کارمندان دولت یا افسران ارتش که از نظر آنان عنصر نامطلوب هستند نیز به اجبار از منطقه خارج می شوند.

در سال 2009، انقلاب های عربی آغاز شد و موج آن به یمن هم رسید. رئیس جمهور علی عبدالله صالح، دیکتاتور 30 سال گذشته ی یمن، با چند گروه رقیب مواجه بود.

مهمترین رقیب او در این زمان، گروهی از سیاست مداران بودند که در حزب اصلاح، جمع شده بودند، این افراد دارای روحیات اخوانی/سلفی بودند هر چند بسیاری از آنان از جوامع زیدی برخاسته بودند. همچنین این جناح رقیب در اقتصاد نیز همکارانی داشت که تأمین مالی فعالیت های آنان را انجام می دادند و معروفترین آنان خاندان الاحمر بودند که به طور سنتی در شمال یمن نفوذ داشتند. آنان اربابان قبایلی شمال یمن بودند و القابی مانند "شیخ مشائخ قبال حاشد و بکیل، کبری قبائل یمن" را یدک می کشیدند. عاقبت هم آل أحمر بر سر حفظ این جایگاه اجتماعی خود با حوثی ها درگیر شدند. این درگیری در خرداد 93 مسلحانه شد و خاندان الاحمر، بخشی از ارتش را هم به کمک آوردند اما همگی شکست خوردند.

این جبهه ی سیاسی، اقتصادیِ رقیبِ علی عبدالله صالح یک بعد نظامی هم داشت. ژنرال علی محسن، برادر ناتنی علی عبدالله صالح، در سال 2009، اعلام نافرمانی کرد و به انقلابیون (تجمعات مردمی که مدیریت آن را حزب اصلاح برعهده داشت) پیوست. در داخل صنعا، پایتخت، نیروهای لشکر ششم مکانیزه و نیروهای گارد ریاست جمهوری علیه یکدیگر سنگربندی کرده بودند و با یکدیگر درگیر می شدند.

به این ترتیب، یک جبهه ی سیاسی، نظامی، و اقتصادی  علیه رئیس جمهور، تشکیل شد که مردم را نیز به خیابان ها کشاند و در نهایت، با وساطت امارات و دیگر کشورهای عربی خلیج فارس، علی عبدالله صالح از قدرت، کناره گرفت. شخصی که جانشین او شد، عبدربه منصور هادی، معاون او بود که یک شخص سنی از جنوب یمن بود.


جنبش جنوب: احزاب سیاسی یمن جنوبی خیلی زود از اتحاد با شمال پشیمان شدند. آنان مدعی اند که یمن شمالی، ثروت های آنان را می برد و سهم آنان را نمی دهد، این جنبش، در تلاش برای استقلال مجدد یمن جنوبی به پایتختی عدن است.

القاعده: در سرزمین فقر زده ی یمن و با دولت فروپاشیده و ضعیف آن، تفکر سلفی خیلی زود، شایع شد و القاعده نیز پایگاه های خود را پیدا کرد. این پایگاه اجتماعی، به ویژه در جنوب یمن که اکثریتی سنی نشین دارد، قوی تر است و القاعده همواره در حال جنگ و گریز با ارتش برای کسب زمین بیشتر است.
آمریکا که جنگی منطقه ای علیه القاعده به راه انداخته، در یمن نیز با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین به دنبال سرکوب فعالان القاعده است.
 
پس از سرنگونی علی عبدالله صالح، جبهه ی رقیب او (حزب اصلاح) همچنان تلاش می کرد نفوذ خود را در ارکان حکومت توسعه دهد و در این راه برای رئیس جمهور جدید، نیز، مشکلات فراوانی ایجاد کرده بود، از جمله این که بخش نافرمان ارتش به فرماندهی علی محسن حاضر نبود، دست از نافرمانی بردارد و عملاً این بخش از ارتش تحت فرمان رئیس جمهور نبود.

همین بخش از ارتش بود که در خرداد 93، در استان عمران با حوثی ها درگیر شد. در این درگیری ها، قرارگاه لشکر ششم مکانیزه، به دست حوثی ها افتاد و تانک ها و نفربرهای آن را به غنیمت بردند، فرمانده آن به نام القشیبی نیز کشته شد.
عملاً رئیس جمهور از این درگیری ها ناراضی نبود، زیرا حوثی ها با جبهه ای درگیر بودند که مانع پیشرفت فرایند سیاسی در یمن بود و می خواست خواسته های خود را تحمیل کند. این گونه بود که رئیس جمهور هادی، در یک روز واحد، اول به استان عمران رفت و با ابوعلی الحاکم، فرمانده میدانیِ حوثی ها دیدار کرد و در جمع خبرنگاران حاضر شد و از برنامه های خود برای آینده ی استان گفت، و در همان روز هم به صنعا برگشت و در تشییع جنازه ی القشیبی حاضر شد. انگار نه انگار که پادگان های ارتش به غارت رفته است.

جبهه ی سیاسی، اقتصادی، و نظامیِ مذکور، در سال 93 تلاش کرد قضیه ی حوثی را یکسره کند، تا این زمان، حوثی ها تنها در استان صعده در شمال یمن حضور مسلحانه داشتند، و حضور آنها در دیگر مناطق مانند صنعا، تنها به صورت فعالیت های فرهنگی بود. درگیری ها آغاز شد، اما رئیس جمهور و بخش تحت فرمان او در ارتش خود را کنار کشیدند و این گونه شد که حوثی ها خیلی سریع پیشروی کردند و استان عمران را در خرداد 93 گرفتند. سپس حوثی ها تظاهرات خود را در شهریور 93 به صنعا کشاندند و باز هم نیروهای لشکر ششم مکانیزه، این بار به فرماندهی خود علی محسن، با آنها درگیر شدند و باز همان داستان استان عمران تکرار شد. بقیه ی ارتش خود را کنار کشید و صنعا به سرعت سقوط کرد. حوثی ها، گروه های مسلحی موسوم به کمیته های مردمی تشکیل دادند و در جای جای صنعا، پست های ایست و بازرسی برقرار کرده و امنیت شهر را به دست گرفتند. البته پلیس و ارتش هنوز حضور دارند اما همه چیز با هماهنگی با حوثی ها انجام می شود.

ژنرال علی محسن از یمن فرار کرد. خاندان الاحمر به خارج از کشور متواری شدند. بسیاری از اعضای حزب اصلاح نیز به خارج از صنعا رفتند. البته حوثی ها دست به انتقام گیری نزدند، اما عملاً کنترل کامل اوضاع به دست آنان افتاد. آنان تنها رئیس جمهور را مجبور کردند که نخست وزیر و کابینه را عوض کند اما حکومت را به کلی سرنگون نکردند و این به نفع آنان تمام شد، زیرا در عین این که کنترل اوضاع را در دست دارند، بسیاری از اتهامات را از خود دور کردند.

از ویژگی های حرکت انصارالله در سال گذشته این بود که مطالبات خود را مذهبی قرار ندادند. شعارهای آنها، عمدتاً مبارزه با فساد، و خارج شدن از زیر یوغ آمریکا و بهبود وضع اقتصادی بود. این شعارها باعث شد که نسبت به حرکت آنان خوش بینی زیادی در بین مردم عادی وجود داشته باشد، و حتی در مناطق سنی نشین نیز با آنان همکاری کنند.
پس از صنعا، انصارالله کمیته های مردمی را به سوی دیگر استان ها نیز اعزام کرد و تا کنون در پایان مهر ماه 93، این کمیته ها توانسته اند بر بیشتر استان های یمن شمالی، تسلط پیدا کنند.

حزب کنگره ی ملی: ریاست این حزب، در اختیار علی عبدالله صالح، رئیس جمهور سابق یمن است. قدرت این حزب در نفوذ فراوان آن در تمام ارکان دولت و ارتش است. گرچه علی عبدالله صالح، در دوران زمام داری خود، 6 بار با حوثی ها جنگید، اما ورق زمانه برگشت و منافع مشترک، او و حزب او را به نزدیکترین متحد حوثی ها تبدیل کرده است. هواداران این حزب در درون دولت و ارتش، بیشتر هماهنگی های لازم برای تسلط آسان حوثی ها، بر صنعا، و سپس بر دولت و ارتش را انجام دادند. علی عبدالله صالح هنوز امید دارد، در پایان این هم پیمانی، خود او یا فرزندش به رأس حکومت برگردد.

نکته: مانند آمریکا، خرید و فروش، و حمل اسلحه در یمن آزاد است. پس از آمریکا، از نظر تعداد سلاح گرمی که مردم در خانه هایشان نگه می دارند، یمن، در جهان، دوم است. 23 میلیون یمنی، 45 میلیون قطعه سلاح گرم، در خانه هایشان نگه داری می کنند.


واکنش قدرت های خارجی به وضعیت یمن

عربستان - عربستان چند سالی است که از القاعده احساس ترس کرده است و آن را یک خطر برای وجود خود می داند. عربستان بر این تصور است که شیعیان خطری حیاتی برای حکومت آل سعود نیستند، زیرا تنها 10 درصد مردم عربستان شیعه هستند، اما القاعده می تواند 90 درصد دیگر را به سوی خود جلب کند. اخیراً نظرسنجی هایی انجام شده که نشان داده بیش از 80 درصد جوانان عربستانی، با دیدگاه های داعش در مورد برپایی خلافت اسلامی در منطقه ای شامل عربستان، موافق هستند. عربستان می بیند، حوثی ها در حال بیرون راندن اخوانی ها و سلفی ها از مناطق تحت نفوذ خود در یمن هستند، لذا فعلاً از اوضاع راضی است.

آمریکا - آمریکا نیز مانند عربستان از تحرکات القاعده در یمن نگران بود و می ترسید و در فضای سیاسی شکننده ی یمن، القاعده بر مناطق تحت تصرف خود بیفزاید، اما موج حوثی ها چنان قوی است که خلأ وجود ارتش کارامد را به خوبی پر کرده است و تا کنون به هر منطقه ای که وارد شده، سلفی ها و القاعده را بیرون رانده است.

بعلاوه، سیاست هوشمندانه ی حوثی ها در حفظ رئیس جمهور در مقام خود و شراکت دادن دیگر گروه های سیاسی در قدرت نیز باعث شد، این گروه ها در داخل و نیز کشورهای خارجی، نسبت به تحولات یمن خوش بین باشند.
مهم ترین گروه سیاسی داخلی در یمن جنبش جنوب است. در حال حاضر و در میانه ی دعوای حوثی - اصلاحیِ شمالی ها، بیشتر مقامات دولتی مهم، از سنی های جنوب یمن انتخاب شده اند. رئیس جمهور عبدربه منصور هادی، یک سنی از جنوب یمن است (اولین حاکم سنی یمن پس از هزار سال). نخست وزیری که اخیراً انتخاب شد، البحاح، نیز یک سنی از جنوب یمن است. بنابراین جنوبی ها نمی توانند بگویند، شمالی ها ما را به حاشیه رانده اند و این گونه است که احزاب جنوبی در تصمیم گیری برای رفتار سیاسی آینده شان در مقابل حوثی ها، دچار اختلاف شده اند.
از سوی دیگر، القاعده در جنوب یمن بسیار قوی است و برخی جنوبی ها به جنبش انصارالله برای مقابله با القاعده چشم دوخته اند.

گروه دیگری از جنوبی ها هم به ناآرامی های شمال یمن با خوش بینی می نگرند زیرا گمان می کنند می توانند از این فرصت برای طرح بیشتر مسأله ی استقلال جنوب بهره بگیرند. بر همین اساس، به رغم تفاوت مذهبی با حوثی ها، نسبت به تحولات شمال، حالت بی تفاوتی را پیش گرفته اند.

عملاً انصارالله به گونه ای حرکت کرده است، که هیچ کس نمی داند، در برابر آنان چگونه باید رفتار کند. از یک سو، فرایند سیاسی را حفظ کرده اند، از سوی دیگر القاعده را پس رانده اند، از سوی دیگر جنوبی ها را راضی نگه داشته اند، از سوی دیگر، به مطالبات عامه ی مردم، توجه کرده اند، و از سوی دیگر، این نفوذ شیعه و ایران است که در حال افزایش است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حکیم مهدی پیرانه 94/1/7:: 1:58 عصر     |     () نظر
   1   2   3      >