مقدمه:
تمامی جنبه های زندگی ما تحت تاثیر طبیعت بدنمان قرار دارد، نوع غذایی که می خوریم می تواند تاثیرات بسیار مهمی بر تمامی اعضای بدن ما از مغز و اعصاب گرفته تا قلب و معده و کبد و کلیه ها داشته باشد، در بعضی از انواع مزاج، خوردن یک غذای نامناسب می تواند عواقب زیادی داشته باشد.
در ساده ترین حالات آن می بینید، مثلاً افرادی که حتی با خوردن یک عدد خرما بدنشان جوش می زند، غذای نامناسب با مزاج شما می تواند موجب تغییرات خواب، حالت عصبی، اختلال حافظه، اختلال هضم، اختلال دفع، عوارض پوستی، نشانه های در گیر ی کبد و قلب و اندام های تناسلی را نشان دهد،
نوع نوشیدنی ها، لباس ها، هوای استنشاقی، مقدار حرکت ها و استراحت روزانه و چگونگی دفع و حالتهای عصبی و روانی، مستقیما مرتبط با حالات طبیعی یا مزاجی است، بنابراین برای داشتن زندگی سالم و طبیعی، وزن مناسب، و آرامش روحی، همه ما نیازمند به شناختن مزاج یا طبیعت خود هستیم.
تشخیص مزاج سرشتی یک فرد:
از روی 10 مورد می توان مزاج سرشتی یا جبلی یک فرد را تشخیص داد:
1- ملمس(لمس)
2- گوشت وچربی
3- رنگ پوست بدن
4- مو
5- هیئت وشکل اعضاء
6- سرعت انفعال اعضاء
7- خواب و بیداری
8- کلیه افعال بدن(دلائل افعال)
9- کیفیت دفع فضولات بدن
10- انفعالات نفسانی
لازم به ذکر است از آنجایکه ممکن است بر اساس دلایل مختلف افراد دچار غلبه خلط و سوء مزاج باشند، لذا برای تشخیص مزاج جبلی یک فرد باید حالات و علائم تشخیص مزاج را در سنین پائین تر افراد مورد بررسی قرار گیرد و یکی از بهترین راههای آن پرسش از پدر و مادر در مورد خصوصیات دوران کودکی است.
بطور مثال ممکن است خانمی دارای مزاج جبلی گرم و تر باشد ولی بعد از بارداری جنین دختر و زایمان به روش سزارین دچار غلبه سردی شده باشد. این شخص از ویژگیهای قبل از بارداری خود می تواند، پی به مزاج جبلی خود ببرد و از ویژیگهایی که تغییر کرده است، پی به نوع خلطی که به غلبه آن خلط دچار شده است ببرد و بر اساس نوع سوء مزاج، تدابیر مربوطه را برای رسیدن به اعتدال انجام دهد.
همچنین ممکن است خلطی دارای مزاج متفاوت با مزاج جبلی افراد بر یکی از اعضای بدن غلبه نماید. مثلاً فردی دارای مزاج جبلی گرم و خشک، ممکن است دارای غلبه بلغم در سر یا معده گردد.
1- ملمس (لمس):
فرد باید معتدل المزاج باشد تا بتواند مزاج فردی را مشخص کند. اگر این فرد معتدل المزاج در لمس پوست فرد را:
- گرم احساس کند ، این فرد گرم مزاج است.
- اگر سرد احساس کند ، این فرد سرد مزاج است.
- اگر در لمس آن را نرمتر از حد طبیعی یابد، دلالت بر رطوبت مزاج می کند.
- اگر در لمس صلب تر یابد، دلالت بر خشکی مزاج دارد.
2- گوشت و چربی:
اگر در بدن فرد گوشت زیاد باشد، دلالت بر گرمی و تری ، اگر چربی بدن بیشتر از گوشت باشد، دلالت بر سردی وتری (گوشت زیاد باشد+ چربی کم= گرمی وخشکی)
3- رنگ پوست بدن:
سفیدی پوست بدن: نشانه کم خونی و مزاج، کمی مایل به سردی می باشد.
رنگ زرد کمی مایل به قرمزی: نشانه وجود خون غیر طبیعی در بدن است.
قرمزی پوست بدن: نشان از گرمی و پر خونی دارد.
تیرگی پوست: نشانه خون غیر تمیز است ، مستعد غلبه سودا است.
زردی پوست: نشانه صفرا (گرمی وخشکی)
رنگ بادنجانی: نشانه خشگی و سردی (سودا)
رنگ گچی: سردی و تری (بلغم)
4- مو:
یکی از فضولات بدن است که نوع کیفیت و حالات آن برای شناسایی نوع مزاج به عنوان یک معیار به شرح ذیل مورد استفاده قرار می گیرد:
الف)سرعت رشد مو:
اگر سرعت رشد مو زیاد باشد، نشانه گرمی مزاج است.
اگر سرعت رشد مو کم باشد، نشانه سردی مزاج است.
اگر رشد مو خیلی خیلی سریع باشد بیش از حد نرمال ، دلیل بر گرمی و خشکی مزاج است.
ب) پر مویی یا کم مویی بدن :
پر مویی بدن ، دلیل بر گرمی مزاج
کم مویی بدن ، دلیل بر سردی مزاج
ج) نازکی و کلفتی مو:
نازکی مو، دلیل بر سردی وتری
کلفتی مو ، دلیل بر گرمی و خشکی مزاج
د) جعودت وصافی مو:
موی مجعد، دلیل بر گرمی وخشکی
موی صاف ولخت، سردی وتری مزاج
هـ) رنگ مو:
موی سیاه، دلیل بر گرمی و خشکی مو
سفیدی مو، سردی وتری
موی حنایی طلایی (کمی مایل به قرمز)، دلیل بر اعتدال مزاج
5- شکل اعضاء:
موارد ذیل بیانگر گرمی مزاج است:
1. قفسه سینه پهن بزرگ
2. اندامها بزرگ
3. عروق برجسته و بزرگ قابل مشاهده
4. نبض عظیم وقوی
5. عضلات کلفت وبزرگ
6. عضله خیلی به مفصل چسبیده و تاندونش کوچک است
لازم به ذکر است بر عکس موارد فوق الذکر دلالت بر مزاج سرد می کند، مثلاً داشتن اندامهای کوچک.
موارد ذیل بیانگر مزاج خشک است:
1. چهره لاغر وپوست به استخوان چسبیده
2. مفاصل قابل مشاهد و برجسته
3. غضروف های حنجره وبینی و.. برجسته وواضح است.
6- سرعت انفعال اعضاء:
اگر عضوی در بر خورد با گرما وسرما و خشکی و رطوبت زود از آن اثر پذیرد دلیل غلبه آن مزاج است. مثلاً اگر در گرما ( چه خوراکی ، چه موضعی و...) زود گرم شود، دلیل بر گرمی مزاج می باشد.
7- خواب و بیداری:
خواب زیاد، دلیل بر سردی وتری مزاج است.
خواب کم و بیداری زیاد، دلیل بر خشکی وگرمی مزاج است.
خواب وبیداری معتدل ، دلیل بر اعتدال مزاج است.
8- افعال طبیعیه صادره از بدن:
یعنی تمام افعال بدن شامل سرعت رشد، رویش دندان، بلوغ، افعال مربوط به کبد، قلب و مغز و..
اگر این افعال سریعتر از حد طبیعی خود صورت گیرد، دلیل بر گرمی مزاج و اگر کند تر صورت گیرد دلیل بر سردی مزاج می باشد.
9- دفع فضولات:
فضولات بدن شامل ادرار (بول)، مدفوع(براز)، عرق، مو، ناخن، خون حیض، مایع منی و.. است.
اگر رنگ مدفوع یا ادرار تیره تر از معمول یا بدبوتر از معمول باشد، دلالت بر گرمی مزاج وغلبه صفرا دارد یا اگر زود به زود صورت گیرد نیز دلالت بر گرمی مزاج و غلبه صفرا دارد.
بی رنگ بودن یا کم بودن فضولات و عدم رایحه آن، دلالت بر سردی مزاج دارد.
10- کارها و رفتارهای نفسانی:
موارد ذیل دلالت بر گرمی مزاج دارد و عکس این حالات نشان از سردی مزاج دارد:
- حسن ظن
- امیدوار بودن
- جوانمرد وبا غیرت
- استعداد فهم مطالب در او بالاست
- پر حرکت وپر جنب وجوش و پر نشاط
- سریع تصمیم به کاری می گیرد اهل تردید نیست
- فرد زیرک
- سنگدل
- بیقراری در مقابل صبور
- وقاحت( پررویی)
- پرحرف
ثبات انفعالات: ثبات رضایت چیزی، ثبات در حافظه، دلیل بر خشکی مزاج است.
زوال انفعالات: یعنی ناپایداری در چیزها مثل موارد ذیل دلالت بر رطوبت مزاج دارد:
- حافظه کم
- ناپایداری سریع در اتفاقات.
- هر روز یک احساس دارد، حزب باد است.
- از هر چیزی یک لحظه راضی است یک لحظه ناراضی است.
کلمات کلیدی:
طب[1] دانشى[2] است که بوسیله آن مى توان بر کیفیات تن آدمى آگاهى یافت.
هدف آن حفظ تندرستى در موقع سلامت و اعاده آن به هنگام بیمارى است.
شاید کسانى باشند که گویند، طب داراى دو جنبه نظرى و عملى است و من با اطلاق کلمه «دانش» بر آن، طب را فقط با مفهوم «نظرى» معرفى کرده ام. در پاسخ آنان گوئیم: در همه حرفه ها هر دو جنبه نظرى و عملى وجود دارد، در فلسفه نیز جنبه هاى نظرى و عملى هست و به همین منوال در طب نیز شقوق نظرى و عملى وجود دارد. لیکن غرض از اصطلاح «نظرى» و «عملى» مفهوم خاصى است و من ملزم نیستم که در اینجا جز در زمینه طب، منظور واقعى «نظرى» و «عملى» را بیان کنم. اگر گفته مى شود که در طب هم «نظرى» و هم «عملى» وجود دارد نباید مانند بسیارى از پژوهشگران پنداشت که منظور از آن تصور یک بخش «آموزش» و بخش دیگرى بعنوان «کاربرد عملى» است، اما لازم است بدانى که منظور، مفهوم دیگرى است بجز آن، زیرا که طب نظرى و طب عملى هر دو علم است، یکى از آن دانش اصول طب است و آن دگر علم بر اسلوب به کار گرفتن آن؛ یعنى علمى است که براى دو جنبه آن دو لفظ بکار رفته است.
مقصود من از طب نظرى این است که از راه فراگیرى، به اصول آن پى ببریم بدون اینکه اسلوب و روش کاربرد آن را بیان کنیم. مثلا مى گوئیم: تب بر سه نوع است و مزاج بر نه قسم، و این اصول است.
منظور من از بکار بردن لفظ «عملى» در علم طب پى بردن به اسلوب کاربرد این علم است: به ضرورت مثال مى گوئیم: براى علاج ورمهاى گرم نخست باید ماده بازدارنده (بازدارنده از پیشرفت بیمارى)، خنک کننده و بروزدهنده (کشاف)[3] را بکار برد، و بعد به داروى بازدارنده داروهاى نرم کننده اضافه کرد. پس از آنکه ورم بکلى فرونشست باید داروهاى محلول (محلولهاى شستشو) استعمال کرد، مگر در ورمهائى که بر اثر مواد دفعى و ترشحى اندامهاى اصلى (زنده) ایجاد شده باشند. این تعلیم بشما مى آموزد که چگونه باید عمل کرد.
پس اگر این دو قسم را یاد گرفتى، صاحب دو علم نظرى و عملى هستى، حتى اگر در این زمینه هرگز کارى نکرده باشى.
اینکه گفته اند، تن آدمى را سه حالت است و آن تندرستى و بیمارى و حالتى که نه تندرستى و نه بیمارى است، گفتارى بس ناروا است، درحالى که من فقط از دو حالت تندرستى و بیمارى بحث کرده ام. اگر صاحب آن گفتار اندکى تامل کند درمى یابد که ذکر سه حالت لازم نیست و مى فهمد که از گفتار ما زیانى حاصل نخواهد بود، چه اگر فرض بر قبول سه حالت باشد- و ما فقط دو حالت براى بدن مى دانیم که یکى تندرستى و دیگرى از دست دادن تندرستى است- از دست دادن تندرستى به همان مفهوم حالت سوم است که آن را غیر از بهبودى شمردهاند، زیرا سلامت[4] سرشت و یا حالتى است که در آن اعمال بدن به درستى سر مى زند و نقطه مقابل آن فقط دور شدن از سلامت[5] است و بس. چنین کسانى به میل خود شروطى را به میان مى آورند که هرگز بدان نیازى نیست. گذشته از این، بحث و مجادله در این زمینه شایسته نیست، چه طبیب هرگز در این امر به جدال نمى پردازد. این جدال و بحث چه از جانب طبیب و چه از جانب آنهائى که با طبیب درگیر مى شوند فایدهاى براى علم طب ندارد. از طریق بحث و جدل به نتیجه راستین رسیدن برازنده حرفههاى غیر طبابت، چون اصول علم منطق است و بهتر است چنان کسانى به چنین رشته اى روى آورند.[6]
[1] ( 1)- طب: معادل دقیق کلمه« طب» کلمه« فیزیک» است، ولى براى اینکه در سطح جهانى قابل درک باشد معادل« پزشکى» براى آن بکار رفته است. پزشکى عبارتست از« هنر یا علم شفاى بیماریها بهویژه درمان بیماریها بوسیله اجراى درمانهاى داخلى»( فرهنگ پزشکى دورلند). پزشکى با تعریف فوق الذکر با حالات مختلف بدن سروکار دارد و بدین ترتیب- شاخهاى از فیزیک( طبیعیات) است.
[2] ( 2)- دانش( به اعتبار قدیم) اساسا دو وجهى است، دانش بدنها و دانش راه و رسم زندگى. دانش به معنى اعم، فلسفه نامیده مىشود و به سه شاخه تقسیم مىشود: فیزیک، ریاضیات و ما بعد الطبیعه. فیزیک درباره نیروها و خواص ماده و پدیدههاى جسمى بحث مىکند و بدین- ترتیب فلسفه طبیعى نام مىگیرد و شامل شیمى، زیستشناسى و روانشناسى است.
[3] ( 3)- مراد از بروزدهنده شاید ظاهرکننده عفونت بوده است، بههرحال براى آگاهى بیشتر خواننده در ذیل تعریف لغوى کشف را آوردهایم:
کشف در لغت رفع حجاب است و در اصطلاح، اطلاع بر ماوراء حجاب است و آگهى یافتن از حقایق امور است از ماوراء حجاب.( دستور العلماء، جلد 3، صفحه 124).
[4] ( 4)- سلامت حالتى از موجود زنده را گویند که همه قسمتها و اندامهاى وى بدون عیب و در حالتى مناسب باشد و بیمارى، هرگونه ناخوشى بدن یا اندامى مخصوص و یا بخشى از بدن را گویند.( فرهنگ و بستر، جلد اول، 1970).
[5] ( 5)- به طورى که ملاحظه مى گردد، در اینجا ابن سینا به مسئله اى بس حساس و دقیق یعنى سرزدن اعمال حیاتى( فیزیولوژى) بدن اشاره مى کند و آن را درصورتى که به درستى و بطور فیزیولوژیک انجام گیرد حالت سلامت بدن دانسته است و نقطه مقابل آن را بیمارى مى نامد.
این تعریف با توجه به آنچه امروز هم مورد نظر مى باشد از اهمیت ویژهاى برخوردار است و به نظر مى رسد که از بسیارى تعاریف موجود امروزى گویاتر و رساتر باشد. در ایران باستان به این امر توجه خاصى مبذول داشته اند، مثلا:
در دینکرت آمده است که سلامت بر دو قسم است: اول سلامت تن و دوم سلامت روان، و پزشک را دو نوع قلمداد کرده است، پزشک روحانى و پزشک جسمانى.
[6] ابن سینا، حسین بن عبد الله - مترجم: شرفکندى، عبد الرحمن، قانون (ترجمه شرفکندى)، 8جلد، سروش - تهران، چاپ: دهم، 1389 ه.ش.
کلمات کلیدی: